حرم در خانه

امشب ، پرچم حرم امام حسین (ع) میهمان اتاق محقر این حقیره
امشب بهترین شب عمرمه ... امشب دعای حرمم مستجاب شد... دعای قنوت نماز مغرب حرم امام رضا (ع): اللهم الرزقنا زیاره قبر الحسین بحق رقیه بنت الحسین
و چه زود از حرم تا حرم مُحرِم می شود

پاشنه ی روزگار

اون مرحوم می گفت: تهیه کننده مدام زنگ میزنه ولی هر کاری کردم نشد که کارش رو تموم کنم... منم جواب تلفن هاش رو نمیدم....


اون روزا میگفتم برو بابا تنبل... خب کارش رو تموم می کردی و از این حرفا
حالا خودم دچارش شدم، نه از تنبلی از درگیری پایان نامه و امثالهم..و حالا تهیه کننده دم به دقیقه زنگ میزنم کارش رو میخواد....
تا فردا باید بفرستیم بره واسه پخش
پاشنه ی روزگار سمت منم چرخید... :|

گاهی جنگ نرم و گاهی سخت

عده ای مخالف این هستند که خانوم ها در جنگ نرم حضور پیدا کنند... وقتی پای دفاع از ارزشها به میان میاد زن و مرد و کودک و پیر همه باید حالت دفاع بگیرند و حمله کنند.... جنگ هشت ساله همین بوده، فلسطین الان همینطوره... کشور ما هم هر کسی به نوبه ی خودش باید حرکت کنه... خانوم هم باید قسمتهایی که خانوم ها هستند رو پوشش بدند و هم خونه و خونواده ی خودشون رو...

بهتره عینک هامونو تمیز کنیم... لازم شد عوض کنیم...

پدر امت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت




عید مبارک...

ماجرای یک خودکار

من: سلام اقا، خودکار ایرانی دارید؟
فروشنده: سلام، بله... اینا اینا اینا و اینا و اینا
نگاهی به بارکدش کردم و گفتم: اینا که ایرانی نیست
فروشنده: چرا دیگه، هست بیاید بیک رو بگیرید
من: اقا بیک که ایرانی نیست
فروشنده: اینا رو نگاه کنید
من: بله... اینا ایرانیه... از همین ها می برم
فروشنده با حالتی که مشخص بود، ناراحت شده بود پول خودکارها رو حساب کرد

پ.ن: ....

کد 626

وقتی قراره یه مسئولی، یه کاری بکنه خلاف قانون، وقتی ملت یه صدا و متحد بشند، اون وقت اون مسئول مجبور میشه واسه حفظ آبروی خودش هم که شده، از مواضع اشتباهش کوتاه بیاد
همین عزم و اراده رو اگر ملت ادامه بدند، در مقابل واردات بی رویه، اون وقت تولید ملی و حمایت از این تولید، با کیفیت عالی و اقتصادی پررونق ایجاد خواهد شد.
بهش میگند، تحریم کالاهای وارداتی... آقا مگر غیر از اینه که اگر کد 626 اول هر محصولی نباشه، یعنی وارداتیه؟
از این ساده تر دیگه نیست والا... کد 626 اول هر بارکدی یعنی اون محصول واسه ماس...

داغ

اشک ها همچنان تازه اند، همچون خونی که از زخمی کهنه دوباره جاری می شوند...
پ.ن: داغ اون جاست که هر کاری می کنی نمیتونی غم نبود پدربزرگ و مادربزرگت رو فراموش کنی... وقتی مادربزرگ رفت، دلتنگی هام رو با پدربزرگ تقسیم می کردم، حالا که پدربزرگ هم رفته، هر پیرمرد و پیرزنی که می بینم توی خیابون، داغ دلم تازه میشه....

تولد یعنی

تولد یعنی تمام بانک هایی که حساب داری؛ و خطوط تلفنی که مشترکی، بهت پیام تبریک بدند...

پ.ن: باید برم بانک های دیگه هم حساب باز کنم... چون چند سال دیگه میترسم همین ها هم منو ترک کنند

                      

انتظار

این روزها ز دست دل خویش شاکی ام

قدری تحملم بنما خوب میشوم

توطئه ی خواهر و برادر

امروز مامان، دلتنگ برادر بزرگ ترم بود
از اونجایی که خیلی خوب با این برادرم، صمیمی هستم، یواشکی بهش گفتم مامان بدجور دلش واسه خونوادت و تو تنگ شده، بیا...
گفت: کارام زیاده و فلان
گفتم: خودت خوب میدونی، نیم ساعت واسه مامانت وقت بزاری، خدا چنان برکت میده به زمانت که...
زنگ زدم توی راه بود... و ظاهرن کسی بجز من از این ماجرا خبر نداره...
وقتی خواهر و برادر توطئه می کنند علیه مادر... البته توطئه ی مثبت
از ذوق دارم میترکم