حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

وقتی کتاب می خوانی، یک آدم دیگر می شوی... وقتی کتاب رمان می خوانی، شخصیت اصلی داستان را با تمام وجود حس می کنی، دلت تنگی هایش برایت مهم می شود، سختی هایش برایت سخت است. و اگر کتابی تاریخی بخوانی، ایران را ستایش می کنی از کهن بودن تمدنش، و چشم غره ای می روی به کشورهایی که طمع کرده اند...
کتاب خواندن، آدم را طوری دیگر می کند.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۳
سر دبیر
دیشب باز هم، کافه کتاب ...
دیشب از ذهنم خطور کرد که چقدر لذت بخشه که واسه یه جمعیتی کتاب بخونی...
و امروز، دعوت به همکاری برای شش پایه ی ابتدایی (پیش دبستانی ها و اول تا چهارم) برای قصه گویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۵۵
سر دبیر
توی اتوبوس به دیالوگ بین دو تا خواهر گوش می دادم.... خواهر بزرگتر که بیست و اندی سال بهش می خورد به خواهرش که چهارسالش بود گفت: خب از حرم اومدیم بیرون، چادرت رو در بیار....
خواهرش در جوابش با کلی مکث گفت: الان که اینجا مرد هست بعد اگه چادرم رو در بیارم می گند که این دختره چقدر بده، برسیم خونه چادرم رو در میارم... و (لبخند و تحسین حضار)
ای کاش، حداقل دهه نودی ها رو به راهی که دهه ی قبل رفتند، هدایت نکنیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۵۲
سر دبیر
وقتی حالم را می پرسی می گویم "مرسی"
یعنی نه انقدر خوبم که بگویم "خوبم"
نه انقدر بدم که بگویم "خوب نیستم"
نه انقدر حوصله دارم که بگویی "چرا الکی می گی خوبی؟!" و جوابت را بدهم
نه انقدر حال دارم که بخواهم "چرا خوب نیستی؟!" هایت را با روی خوش پاسخ بدهم.
پس یک جور متوسط بی حوصله رو به بد تصور کن مثلا و بعدش بیخیال شو!
همه که نباید خوب یا بد باشند
بعضی ها هم هستند که مرسی اند...
#نیلوفر_نیک_بنیاد
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۳۸
سر دبیر
نشسته بودم زل زده بودم به جاده!
اسمش را که پرسیدم گفت: "معصومه..."
لبخند زد که دلم می خواست "فرشته" بودم!
گفتم چرا فرشته؟
گفت اگر فرشته بودم بال داشتم...
پرواز می کردم... به آسمان نگاه کرد...
خواستم بگویم خلبان هم باشی...
می توانی پرواز کنی! نگفتم اما...
پیش خودم فکر کردم لابد، دلیلی دارد که دلش می خواهد فرشته باشد....!
#مریم_سمیع_زادگان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۲۶
سر دبیر
سوار تاکسی که میشی، دلت میخواد توی افکار اون روزت غرق بشی و تا رسیدن به خونه، در حالی که از پنجره، نسیم خنکی به صورتت می خوره، در سکوت پر از سر و صدای خیابون به فکرهات فکر کنی.
اما تا سوار میشی، یک موسیقی با صدای یک زن، که بدترین نوع بر هم زده شدن حالِته، شروع به پخش میشه که کلن خستگی رو توی وجودت نهادینه می کنه.
هنوز واسه ش توجیهی پیدا نکردم که چه لذتی داره شنیدن این سبک موسیقی... از همه مهم تر شنیدن موسیقیی که از رفتن ها و ترک کردن ها و شکست عشقی خوردن ها و امثالهم داره فریاد می زنه.... به این می گند خود آزاری....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۱۴
سر دبیر
امروز خودت را بردار
ببر یک گوشه ی دنج
به دور از شلوغی های روز تعطیل
با خودت حساب و کتاب کن
ببین هفته ات را با کدام آدم ها گذراندی
کدامشان آیینه ی دق ات بودند...
کدامشان سنگ صبورت...
خلوت کن
خودت را از آدم هایی که باعث می شوند جمعه ات کسل کننده شود،
خلوت کن
#علی_قاضی_نظام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۴
سر دبیر
همیشه هر زمان که با نگاه نقادانه و تحلیلی به کارهایی که باید تدوین می شد نگاه می کردم لذت می بردم از این که مخاطب رو توی تعلیق بزارم
حالا زندگی خودم افتاده به دست تعلیق... بدجوری تاب و توان در کنه....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۲۲
سر دبیر