حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)

۲۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دیروز با بچه های نمایشنامه هماهنگ شدیم و رفتیم استدیو برای کار ضبط

یه خاطره رخ داد:

من بیسیم چی رو قبل از شروع کار؛ مشخص کردم و از خود همون بچه ها بود ولی قرار بود صداش رو تغییر بده چون یکی از اعضامون نیومده بود

خلاصه با فرمانده؛ هماهنگ نشده بود که نقش مقابلش که بیسیم چی هست کیه.

بیسیم چی باید فرمانده رو با فریاد و عجله صدا میزد این بنده خدا هم انگار صد تا بلندگو قورت داده باشه 

خلاصه فرمانده داشت دیالوگشو می خوند یهو بیسیم چی از انتهای استدیو با عجله اومدو داد زد: فرمانده فرمانده... بنده خدا فرماندههه چنان از جا پرید که رنگش قرمز شده بود رو کرد به اون بنده خدا گفت چرا اینطوری هستی؟ چته؟ مگه تو بیسیم چییی؟ چرا هماهنگ نمی کنی؟ ترسیدم

:))))

من توی اتاق فرمان بودم و کارگردانی کار رو داشتم انقد خندم گرفته بود که نمیتونستم سرمو بیارم بالا

خلاصه یه وضعی بود

به هر حال تموم شد و بچه ها خیلی خوب کار کردند حالا کار تدوینش که پدر در بیاره با منه. خدا رحم کنه.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۰۹:۳۸
سر دبیر

چون هر حرفی بزنیم دشمن ملعون علیه خودمون استفاده می کنه فقط همینو بگم 

که بسیج جای جاذبه س؛ نه دافعه

شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۰۹:۳۲
سر دبیر

میگند بهترین دوست آدم کسیه که وقتی باهاش هستی چاییت یخ کنه

من هر زمان که با دوستم هستم چاییم اینطوری میشه



"کتاب"

بهترین دوست من

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۲
سر دبیر

من و نابینایان ....

جمعه ... همایش....

از این که قراره دوباره برگردم جای دوستان نابینام خوشحالم...

دوستانی که با چشم دلشون می بینند و چقدر هم واضح و دقیق بدون بد بینی می بینند

اما ما...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۰۲
سر دبیر
یک شب پیش داشتم با همکلاسیم از دانشگاه بر می گشتم...
همکلاسی: ظهر کجا رفتی؟
من: رفتم کتاب بخرم
همکلاسی: چرا این همه کتاب می خری؟
من: علاقه ی شدید ... ولی مدام با اینا چک و چونه می زنم آخه خیلی گرونند
همکلاسی: هههه
من: یادش بخیر به قول قدیمی ها اون زمانی که دندون داشتیم نون نداشتیم  الان که نون داریم دندون نداریم اگرنه اون زمانی که وقت داشتیم و قیمت کتابها ناچیز بود علاقه به خوندن نداشتیم الان که علاقه ی شدید در حد مرگ به خوندن داریم قیمت ها بالاست و وقت هم نداریم.
همکلاسی: یاد یه داستان از مثنوی افتادم: میگند اون زمان یه بنده خدایی الاغی داشته پالون نداشته می ره پالون می خره الاغه رو دیگه نداشته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۰۰
سر دبیر

به استقبال همه چی می ریم 

الا....

محرم

سلام بر محرم...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۸:۵۵
سر دبیر

نزدیک سه هفته ای بود که یه سیب زرد توی کشوی میزم توی اداره گذاشته بودم

یا مرخصی بودم یا مصادف میشد با چایی و یاهای دیگر و نمیشد بخورمش

بالاخره بعد از سه هفته امروز خوردمش

سیبی بود که روزگار اونو پیر کرده بود ولی شیرین تر از روز اول و زردتر و لذیذتر شده بود

دوست هم میتونه اینطوری باشه....

بزاریدش کنار بعد یه روزی برید سراغش اونوقت خیلی بیشتر دوستش دارید

میدونم بدآموزی داره ولی بستگی به نگاه داره...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۸
سر دبیر

امروز برای بار دوم کلی وقت گذاشتیم که بریم استدیو برا ضبط 

ولی نشد....

نزدیک ده نفر بودیم ... بچه ها رو با شرمندگی فرستادم برند خونه

کسر اعتبار شدم 

جالبه اطرافیان فک می کردند الان من بزنم زیر میز مذاکره ولی در کمال ناباوری بقدری آروم بودم... فقط غصه ی وقت بچه ها رو داشتم اما از این که کار انجام نشده بود و ما به سفارش دهندهه قول داده بودیم که زود برسونیم کار رو و نشد از این زیاد ناراحت نبودم


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۳:۰۱
سر دبیر

امشب فهمیدم که چرا این همه طرفداری و این همه لایک زدن به کارای یه نفر از جانب یه نفر اتفاق می افتاد

اوکی

بحث سر هم ولایتی نوازیه دیگه؟؟؟!!!

در کل حرکت جالبی نبود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۸
سر دبیر

فیلمی که قراره بفرستیم جشنواره عمار امشب از تنور تدوین بیرون اومد

قدم نو رسیده مبارک...

:)

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۱:۰۹
سر دبیر