تصنیف

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد...
ای خواجه درد هست ولیکن، طبیب نیست

خواستن ِ اجباری

میگفت: وقتی کسی می میره، واسه همیشه میشه پیشش باشی...

استاد تدوین

اولین جمله ای که بهش گفتم این بود: یه سوال دارم و قبلش یه مقدمه، شما در مقام استاد بنده هستید، میخوام بدونم بمونم یا برم...
به من امیدی هست که یه تدوینگر عالی بشم یا نه؟
استاد: تا الان خیلی به خط فکری من نزدیک بودید، بله، یه بنده خدایی هست که میاد اینجا، میدونم که چندین ماه هم بزارمش واسه تدوین، ازش تدوینگر در نمیاد ولی شما برعکس...

پ.ن: بهترین جمله ای که یه استاد می تونه به آدم بگه اینه که "تو به خط فکری من نزدیکی"

تنهایی

تنهام مثل خودم....

بدترین سناریو

هیچی بدتر از این نیست که یه سناریویی بهت بدند که قراره انیمیشنش کنی ولی تحت هیچ شرایطی نتونی واسه مفاهیمش ، نماد پیدا کنی...
بشدت عصبانی می کنه آدم رو....

شاید تکراری باشه

اعتماد کردن به بعضیا توی این دنیا مثل فتح کردن قله اورست با دمپایی ابری می مونه

تولد یک عزیز

حضرت ماه، زمین مفتخر است به حضورت
سایه ات مستدام حضرت یار



با اندکی تاخیر...

معذوریت

از دادن هر گونه پیشنهاد معذوریم

یک لطیفه

راوی میگه: طرف رفته موج ایران هراسی رو ترکونده، الان ایران هراسی کلن از بین رفته همه راحت شدیم....
و در ادامه راوی گفت: شعار مزخرفی است... خود گویی و خود خندی خود مرد هنرمندی

علم بهتر است یا دانشگاه؟

تیتر یه محتوایی توی یه مجله ای بود که یه لحظه دیدمش و بعد حوصله نداشتم ورق بزنم ببینم چی میگه
ولی واقعن تیترش عالی بود
راستی
علم بهتره یا دانشگاه؟