چه داستان غریبی است
داستان زندگی دستی که داس را برداشت
همان دستی است که گندم را کاشته بود
چه داستان غریبی است
داستان زندگی دستی که داس را برداشت
همان دستی است که گندم را کاشته بود
تمام نامه هایی که نخواندی
کتاب می شود روزی...
و تمام حرف هایم که نشنیدی... و سکوتم...
دیگر نگرانی ات را ندارم
دلم گرمایت را نمی پذیرد
و شاید چندی دیگر
در جواب سلام های گاه و بیگاهت
بپرسم؛
ببخشید... شما؟!
به جا نمی آورمتان!!!
- برشی از کتاب "جای خالی ات....!" نویسنده: باران دوستی پور
علت انتخاب این برش:
پ.ن: قسمت آخرش رو معمولن واسه سرکار گذاشتن بچه هامون استفاده می کردیم زمان دانشجویی...
و چه تلافی هایی که در صف رخ دادن، منتظر ماندند و ما بزرگ شدیم و دیگر تلافی آن همه، کاری کودکانه به نظر می رسید.