حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

از زمانی که یادم میاد هر زمان رفتم سیر مطالعاتی رو شروع کنم افسردگی می گرفتم

به محض این که یکم از کتاب خوانی میخوام لذت ببرم همون خوندن کتاب میشه باعث افسردگیم

این خیلی زشته

دوستان مشکل از منه به کتاب خوانیتون ادامه بدید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۳۴
سر دبیر

توی کتابی که می خوندم "درباره دموکراسی" نوشته بود آزادی به معنای بی بندوباری نیست چرا که اون خودش نوعی بردگیه و در اسارت نفس اماره بودن

بلکه آزادی همون چیزیه که بنده ی الله بودن تعبیر میشه و متصل شدن انسان به یک وجود و منبع بی نهایت

آخی چقد پس افرادی که اینطور فک می کنند که اگه آزادی در رفتار داشته باشند آزادند و حریت رو در اون می دونند چقد اشتباه می کنند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۵
سر دبیر

استاد مربوطه (م. ش) کتاب "درباره دموکراسی" رو تموم کردم

:)

حرکت بعدی رو انشالله می زنیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۸
سر دبیر

دیشب توی اتوبوس داشتم کتاب "درباره دموکراسی" رو می خوندم

بعد از سالیانی ما تصمیم گرفتیم کتابی هدفمند بخونیم هیچی از یه طرف یه بچه اتوبوسو گذاشته بود روی سرش

از یه طرف خانوما با هم صحبت می کردند

از یه طرف اتوبوس ترمزهای بدی می گرفت

از همه مهم تر خستگی ناشی از اون روز کشش مغزی نزاشته بود

یادمون باشه که اگر کتابی که محتوای قابل تامل تری داشته باشد رو یه جای شلوغ بخونی میشه:

کتاب بی محل...

بر وزن خروس بی محل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۷
سر دبیر


یه دوستی دارم توی کرمانه به نام سرکار خانم ح. ذ ... عاشقشم. توی این نابسامانی های ساخت فیلم، خیلی کمک حالم بود...

به قدری به ایشون ارادت دارم که نگو و نپرس

انشالله خدا شهیدش کنه...

این بهترین دعایی هست که میتونم در حقش داشته باشم...

ح. ذ عزیز.... آی لاو یو...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۰
سر دبیر
دیروز زندگی یه درسی به من داد..
سر کلاس نقد فیلم بودیم من انتهای کلاس بودم و صدای گرفته ی حاصل از سرماخوردگی نیز با من بود
هر چی نظرات ناب می دادم می افتاد وسط کلاس و بچه های جلوتر برمیداشتن به نام خودشون می زدند
و آفرین های استاد رو جمع می کردند
یاد این بیت شعر افتادم:
گهی زین به پشت و گهی پشت به زین
آخه یه همچین کاری رو من برا یه بنده خدایی انجام می دادم. حالا می فهمم چه احساس بدی داشته...
(بغض)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۴۴
سر دبیر


دیروز رفتیم ویلچر حاجی رو پس بدیم اما متاسفانه یادمون رفت که چفیه بنده خدا رو بهش بدیم

مسیج زدیم بهشون ایشون فرمودند که نیازی نیست...

حالا میخوام قابش کنم بزنم به دیوار اتاقم که یادم باشه آنچیزی رو که باید یادم بمونه...

یاد این جمله افتادم:

حاجی باید حاجی باشد (که ایشون واقعن بودند)

و نیز...

آخوند باید روحانی باشد

دانشجو باید دانشجو باشد

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۷
سر دبیر

دلبری کردن همیشه کار انسانها که نیست

گاه گاهی استکان چایی نیز دلبر می شود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۹
سر دبیر


این متن رو یه جا دیدم خیلی خوشم اومد می زارم شمام فیض ببرید:

خدایا... دلم میخواهد ... دفتر مشقم را باز کنم ... و دوباره تمرین کنم...

الفبای زندگی را..

من.... چیزی شبیه زندگی کردن را فراموش کرده ام...!!!!

می خواهم... خط خطی کنم... تمام آن روزهایی که دلم را شکست... دلم... می خواهد....

اگر معلم گفت... در دفتر نقاشیتان هر چه می خواهید بکشید...

این بار ... تنها... و تنها...

نردبانی... بکشم... به سوی تو خدای من...!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۵
سر دبیر


مطالعه کردن بدون عشق، علم بدون احترام و آموزش بدون احساس از بدترین گناهان معنوی است


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۱۷
سر دبیر