اگر نتوانیم مردم تشنه را با آب پاک و زلال سیراب کنیم، دیگران آنها را با آب آلوده سیراب میکنند و رفع این آلودگی هزینه زیادی دارد.
جهاد...
اگر نتوانیم مردم تشنه را با آب پاک و زلال سیراب کنیم، دیگران آنها را با آب آلوده سیراب میکنند و رفع این آلودگی هزینه زیادی دارد.
فرصتگاه خوانش....
عبدالرحیم همیشه تنها است، هر چند که من در کنارش هستم. آنقدر که بچهها ما را با هم میشناسند. هر وقت صحبتش میشود، نمیگویند عبدالرحیم، میگویند دوست فلانکس....
عبدالرحیم چرا نمیری افغانستان بجنگی؟ دشمن ریخته تو خونههاتون. مگه فرقی هم میکنه؟ عبدالرحیم جواب میداد: «دلم چرکینه. اونجا هم جنگیدم، اما وقتی دیدم اول جنگ هفتاد و دو ملته بعد جنگ با روس، دلم چرکین شد. اومدم یه جایی که دلم قرص باشه. اومدم یه جایی که از یه رهبر فرمان بگیرن. همه یه شعار بدن، رو به یه قبله نماز بخونن و به طرف یه سیبل نشونه بگیرن.»
عشق، رفاقت. واژگانی که امروزه دستخوش تحریفاتی شده اند و چهره ی دیگری از خود نشان میدهند. عشق، که دیگر مجازی آن پررنگتر شده و رفاقت، که بدل شده به حلقهی مفقود شده در زندگی انسان.
کجایند فرهادهایی که کوهها کندند به خاطر شیرینها. و کجایند مجنونهایی که فراغها دیدهاند در جدایی لیلیها و.... "کجایند مردان بیادعا"
چقدر دلچسب است اگر این علاقه، علاقه ی ماموم به امامش باشد. چقدر دلچسب است اگر این علاقه، در عین سَبَبیت، نَسَبی باشد و چقدر دلچسبتر است علاقه ی یک غریبه به رهبری آشنا. نلسون ماندلاها و فیدل کاستروها و هستند افرادی که میتوانند مدعیانی باشند بر این ادعا. آن وقت است که جان دادنها شیرین میشود. رفاقتها و علاقه ها رنگ خدایی میگیرند و چه رنگی بالاتر و بهتر از رنگ خدایی. این علاقه میتواند جذابتر به نظر برسد زمانی که ساختار شکنی کند و مرزها را به هیچ بگیرد و اختلافات قومیتی و نژادی را در اتحاد عقیده ای در هم آمیزد.