حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)

غریبه آشنا

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۸ ب.ظ

توصیفی از کتاب

غریبه‏ ی آشنا، کتاب نیست، یک نوشته‏ای است که همچون برق از ذهن نویسنده گذشته و همچون باد بر صفحات کاغذ نقش بسته.

غریبه‏ ی آشنا به نوعی داستانی‏ست کوتاه و می‏توانی حتی کاراکترهایش را بخوبی بشماری. فضای حاکم بر این نوشته، صدای انفجار تانکها و نارنجک‏ها می‏دهد و قطعن به تصویر می‏کشد دوران جنگ را.

عبدالرحیم شخصیت اصلی ولی کم‏ سخن ِ این فضاست. راوی گویا خود ِ رحیم مخدومی‏ست و گویاتر این که به نظر می‏رسد عبدالرحیم را از نزدیک دیده است با او هم سخن شده و رفاقتش با عبدالرحیم از حد رفاقت‏های معمولی فراتر رفته بود و ... عبدالرحیم جور دیگری می‏دید.

سرگذشتِ مجاهد ِ مهاجری افغانیست که با وجود جنگ داخلیِ کشورش، اما علاقه‏ ی به سید روح‏ الله خمینی او را می‏کشاند به سرزمینی که از خاک وطنش کمتر نیست. خواننده، ساکت می‏نشیند و به حرفهای راوی گوش می‏دهد و در تمام صحنه‏ ها، لبخند عبدالرحیم است که مهر تاییدیست بر صحبت‏های راوی. راوی بی‏ خاصیت صحبت نمی‏کند. تمامن صفاتیست که، حل شده در عبدالرحیم. زندگی‏اش به سختی می‏گذرد اما گویا هدفش بقدری روشن است که سختی‏ها برایش شده "اهلا من العسل".

پیام داستان را باید از دیالوگ‏های دوستِ عبدالرحیم و رفتارهای خودِ عبدالرحیم بیابی. صفا و سادگیِ راوی و عبدالرحیم، سبک بالت می‏کند و تلنگری می شود برای تو در قدم گذاشتن در راه خودشناسی و خودسازی.

پیام داستان را نیز میتوان در شعر زیر هم جستجو کرد:

گر مرد رهی میان خون باید رفت                     وز پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس                     خود راه بگویدت که چون باید رفت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۰
سر دبیر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.