حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)

با این که میدونیم واسه چی اومدیم و قراره کجا بریم و اینجا موندگار نیستیم 

اما طمع داریم و دست بردار این دنیا نیستیم... 

از هم کینه داریم و به هم دیگه فخر فروشی می کنیم ؟ چرا ؟ چون دو کلمه از کناریمون بیشتر میدونیم و چهار تا کتاب بیشتر خوندیم... 

فازتون چیه دقیقن؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۳
سر دبیر

نقل است: 


 
تنها بیماری که آدم با مطالعه کردن میتونه بهش مبتلا بشه
.
.
.

"توهم آگاهیه"
_________________________

️ هر کتابخوانی عالم نمیشه، 
هر کتابی هم آدمی را عالم نمیکنه.
علمی که همراهش تزکیه و پاکی نفس نباشه، علم نیست، گاه سم است و بلای روح و روان. 

مراقب دزدهای باچراغ باشیم. حوزوی و دانشگاهی اش و.. هم فرقی نداره..
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۳
سر دبیر

این روزا خیلی تو فکرم... انقد که گاهی متوجه اطرافم نمیشم... 

خدا بخیر بگذرونه توی خیابون رو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۰
سر دبیر

امروز رفتیم کوه ...  گفتم نمیتونیم بریم بالا... گفت ببین اون الاغه داره میره از اون کمتریم؟

قانع شدم...

جلوتر رفتیم الاغه از مسیر منطقیی اومد که خطرش کمتر بود ... بهش گفتم اون الاغه عقلش میکشه از اون مسیر بیاد مام بریم اونجا... گفت ... مگه تو الاغی که می خوای از راهی که اون انتخاب کرده بری؟  

بازم قانع شدم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۷
سر دبیر

بعد کلی توضیح دادن  یه تشکر می کنه و تا میخوای بگی خواهش میکنم میگه شب خوش.... خب من که نخواستم تشکر کنی حالا که کردی بزار جوابتو بدم ... کجااااااااااااا میییییییریییییییییی.... با توامممممم.... "خواهش می کنم" ت دستم موند...

باشه عب نداره

فردا میفرستم درب خونتون

رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۱
سر دبیر

گفتم: زمان بده

گفت: چی کار می خوانی بکنی؟

گفتم: میخوام بیام پایین

گفت: از کجا؟

گفتم: از خر شیطون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۳
سر دبیر

گفت: دلی که پشت به راه است هیچ وقت رو به راه نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۹
سر دبیر

نصف شب بود داشتم تلگرامم رو چک می کردم... یه پشه میومد مدام دور سرم می چرخید... دیده هم نمیشد توی تاریکی

وقتی صفحه گوشی رو خاموش می کردم ، می رفت

دوباره روشن می کردم میومد...

به گمونم از مامانم پول گرفته بود به من بگه بخواب...

زندگی اونام خرج داره ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۳
سر دبیر

توی تلگرام شونصد تا خط نوشتیم در مورد یک آرم استیشن... از آخر من به اون گفتم من نمی فهمم چی می گی و اونم به من گفت منم نمی فهمم چی میگی

بعد تماس گرفت در عرض یه دقیقه همه چی حل شد... 

پ. ن: کی میگه تکنولوژی نیازها رو برطرف می کنه؟

گراهام بل خدا رحمتت کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۲
سر دبیر

به دیوار تکیه داده بودم داشتم آجیل می خوردم (توی حیاط خونه)

بعد دیدم مورچه ها اومدن دورم و دارند می برند واسه خودشون

گفتم احتمالن فکر کردنددیوار مهربانیه.... ولی نمیدونم چرا اونا چیزی واسه من نمی زاشتند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۱:۵۷
سر دبیر