حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)
در حالی پا به نوجوانی گذاشتم که داشتم خودم رو به دیگران اثبات می کردم. در حالی پا به جوانی گذاشتم که داشتم خودم رو به دیگران اثبات می کردم و در حالی در حال سپری کردن دوران جوانی ام که دارم خودم رو به دیگران اثبات می کنم می ترسم در حالی که دارم می میرم هم زمانی باشه که دارم خودم رو به دیگران اثبات می کنم.
مشترک مورد نظر هنوز اعتماد نکرده...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۹
سر دبیر
همیشه آدم وقتی میخواد کتاب بخونه یا درس بخونه به صورت کلی، تمام امراض سراغش میاد... طوری که یه برگه بر میداره و وصیت نامه می نویسه
یه درد دیگه هست به نام "سناریوتیسم مفصلی"
اصلن وقتی میری که بشینی یه سناریو بنویسی و بعدش بری واسه تولید کلن این بیماری رو میگیری در حدی که یه مورچه با افتخار میتونه پاش رو
روی گردنت بزاره و بگه "کشتمش"
:/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۰
سر دبیر
آیین نامه ی تربیتی مان این ماده را بسیار درشت تر و پررنگ تر با خطی پر از کش و قوس و کلی رنگ های متفاوت نوشته است:
"همیشه خودت رو جای دیگری بزار"
برای همین است دوست ندارم به کسی دروغ بگویم. و دوست ندارم کسی به من دروغ بگوید اما اکثر اوقات و اکثر اکثر اوقات قسمت اول فقط رخ میدهد.
راستی چقدر بد است به یک چیز عادت کنی... صداقت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۴۳
سر دبیر
از زمانی که عمیق تر به زنده بودن و حق زندگی داشتن موجودات فکر می کنم نسبت به حیوانات دل رحم تر شده ام.... منظور همان موجوداتی ست که زمانی از چندین فرسخی چندشم میشد اما الان زندگی مسالمت آمیز را با آنان خواستارم...
راستی یه سوال:
ما آدما نسبت به هم دیگه چه دیدی داریم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۸
سر دبیر

دلم به تمنا نشسته است مثل آن پیرزن دست فروشی که نگاه در قدم های رهگذران دارد و آهی می کشد از سر بی اعتنایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۵
سر دبیر

بیست و هشت سالگی سن خوبی نبود... کاش زمان به عقب بر میگشت . بر میگشتم به مرداد 1394 و متوقف می شدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۵
سر دبیر

سرما را دوست دارم نه به دلیل این که از گزند گرما بدور باشم بلکه در سرما با چادرم صمیمیتی نزدیک رقم می زنم و تنها اوست که در پیچ و خم کوچه ها و خیابان ها، جلوی دهانم قرار می گیرد و با آن حرف می زنم.... و تنهایی هایم را پر می کند. سرما را دوست دارم چادرم را دوست تر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۴
سر دبیر

خود مدیریتی یعنی پا گذاشتن روی تمام خواسته هایت نه گفتن به تمام آری های قلب و ذهن و روحت... اگر کسی سپاست گوید دیگر می توانی به خود مطمئن شوی که می توانی سخت ترین شرایط را تحمل کنی. اما اگر دیده نشود زجر هایت، د یده نشود به بند کشیدن و به تخت بستن روحت، و دیده نشود نشنیدن ضجه های فکرت، آن وقت است که جز ناتوانی و بی رمق بودن چیزی برایت نمی ماند. حتی توانی برای ماندن در مقوله ی خود مدیریتی را هم نخواهی داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۴
سر دبیر

می گفت تو بالاخره نویسنده می شوی

گفتم دیگر حوصله ی نوشتن را ندارم

اما ظاهرن اگر ننویسم دیوانه می شوم... هر چند نویسندگی خود عالمی از غیرها جداست...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۳
سر دبیر
همیشه دلم میخواست سه تا گوسفند می داشتم و یا حتی بیشتر
بعد بهشون می گفتم بشینند دورم و من براشون توی صحرا بلند بلند کتاب بخونم
پ.ن: عید و یک گله گوسفند و رسیدن به آرزوم...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۳۳
سر دبیر