توطئه ی خواهر و برادر
جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ
امروز مامان، دلتنگ برادر بزرگ ترم بود
از اونجایی که خیلی خوب با این برادرم، صمیمی هستم، یواشکی بهش گفتم مامان بدجور دلش واسه خونوادت و تو تنگ شده، بیا...
گفت: کارام زیاده و فلان
گفتم: خودت خوب میدونی، نیم ساعت واسه مامانت وقت بزاری، خدا چنان برکت میده به زمانت که...
زنگ زدم توی راه بود... و ظاهرن کسی بجز من از این ماجرا خبر نداره...
وقتی خواهر و برادر توطئه می کنند علیه مادر... البته توطئه ی مثبت
از ذوق دارم میترکم
از اونجایی که خیلی خوب با این برادرم، صمیمی هستم، یواشکی بهش گفتم مامان بدجور دلش واسه خونوادت و تو تنگ شده، بیا...
گفت: کارام زیاده و فلان
گفتم: خودت خوب میدونی، نیم ساعت واسه مامانت وقت بزاری، خدا چنان برکت میده به زمانت که...
زنگ زدم توی راه بود... و ظاهرن کسی بجز من از این ماجرا خبر نداره...
وقتی خواهر و برادر توطئه می کنند علیه مادر... البته توطئه ی مثبت
از ذوق دارم میترکم
۹۶/۰۲/۰۱