یک پیتزا
شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۵۰ ب.ظ
امشب منو پدرم بودیم به هوای این که ایشون با پیتزا میونه ی خوبی دارند رفتم یه پیتزا گرفتم (خدا رحم کرد یه دونه گرفتم)
از شانس من... پدرم انصراف داد
من بودم و یه پیتزای بزرگ گوشت و قارچ که نمیدونم با چی درستش کرده بودن....
از ساعت هشت و نیم شب شروع کردم به خوردن تا الان ساعت نزدیک یازده شبه...
کار به ضربات پنالتی کشیده بود.... هر از چندی یه تیکه ازش جدا می کردم و میخوردم.... بالاخره با ضرب و زور نوشابه رفت پایین و تموم شد...
نتیجه اخلاقی: با معده ی نسل دهه چهل شوخی نکنید....
از شانس من... پدرم انصراف داد
من بودم و یه پیتزای بزرگ گوشت و قارچ که نمیدونم با چی درستش کرده بودن....
از ساعت هشت و نیم شب شروع کردم به خوردن تا الان ساعت نزدیک یازده شبه...
کار به ضربات پنالتی کشیده بود.... هر از چندی یه تیکه ازش جدا می کردم و میخوردم.... بالاخره با ضرب و زور نوشابه رفت پایین و تموم شد...
نتیجه اخلاقی: با معده ی نسل دهه چهل شوخی نکنید....
۹۶/۰۱/۱۲