حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)

غافلگیری ناگهانی

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
نمازم رو خوندم و راه افتادم. بی هدف راه رفتن رو گاهی وقتا دوست دارم. حداقل باعث میشه که یه مقدار بیشتر به خودت فکر کنی. به کارهات و به همه چی. گاهی وقتا باید پاهات جور ِ ، اعصابت رو بکشن. یا از شادی زیاد دلت میخواد قدم بزنی یا از غم زیاد. امشب هیچ کدومشون نبود. امشب فقط توی بهت و حیرت شهیدی بودم که ده دقیقه مونده به نماز صبح خوابش رو دیدم و امروز عکسش گوشه طاقچه، پایین پای مادرش بود.
-مامان جون، پسرتون اسمشون چیه؟
-مجید
-کجا شهید شدند؟
-کوشک
-چند سالشون بود؟
-تازه رفته بود توی بیست سال... هنوزم نیومده....

این جا بود که دیگه نمیتونستم ادامه بدم .
-مامان واسمون دعا کنید
-چشم حتمن ما خاک پای شماییم
-شما نور چشم مایید.. تاج سرمونید. این چه حرفیه عزیز دل
-قربان محبتتون
-ببخشید که مزاحم استراحتتون شدیم.
و پدر شهیدی که با زبانی گرفته گفت: ما واسه تون خیلی دعا می کنیم. خدا خیرتون بده.
ای کاش می تونستم همیشه در رکاب پدر و مادر خودم و پدر و مادر شهدا باشم.
.... رسیدم حرم. شب ولادت ... حرم.... باورم نمیشد. اصلن قصد رفتن به حرم رو نداشتم. اما وقتی پاهات رو تام الاختیار بزاری و از همه مهم تر قلب رو یه شب به حال خودش بزاری، فقط ظاهرن حرم رو میشناسند...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۸
سر دبیر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.