حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)

حادثه

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ب.ظ
امروز عصر رفته بودیم با بچه ها خونه تکانی خونه های شهدا
از بد حادثه چون خوب تمیز می کردم بچه ها شکایت کردند به فرمانده گروه که واسه شون کار می تراشیدم این شد که تا یه کارتون رو برداشتم یه دفعه یه چیزی نیش زد و ...
من چند جیغ بنفش کشیدم و گریه ای بود که می کردم.
آخه اصلن نفهمیدم چی بود. ترس از این که مار یا عقرب بوده باشه دردم رو شدیدتر کرده بود
خلاصه رسوندم درمانگاه بعد فهمیدیم که زنبور قهوه ای بزرگ سال بوده. دو تا آمپول نوش جان کردم که از درد زنبوره بدتر بود
دست متورم..... آمپول های دردناک... لب تبخال زده ... و کلن داغون...
تو راه برگشت یکی از بچه ها می گفت زنبور چه آدم صبوری رو هم نیش زده. (با این که من و اون دختر دفعه اول بود همو می دیدیم ولی نمیدونم چطوری فهمید صبورم.)بعد گفتم از کجا من صبورم؟ گفت از چهره ت... توی دلم به این اشتباهش خندیدم.
مادر شهید گفت واسه ت دعا می کنم هرچی از خدا میخوای به آبروی امام زمان بهت بده. شهیدم رو توی خواب زیاد می بینم می گم واسه ت دعا کنه عاقبت بخیر بشی
گفتم حاج خانوم ببینید این اتفاق یه حکمت داشت این که باعث شد برای همیشه توی ذهن شما بمونم و همیشه سر نمازهاتون واسه من دعا کنید. گفت اره همیشه یادم می مونه . گفتم بگو به خدا و به شهیدت واسه اون دختری که زنبور نیشش زد عاقبت بخیری رقم بزنه.
پ.ن: گاهی وقتا اتفاقات حکمت هاشون خیلی شیرینه. درد می کشی اما آخرش میرسی به یه ماجرای بهتر و شیرین تر. که میگی ای کاش اون درد زودتر و بیشتر رخ میداد. چون ارزشش رو داشت. ممنون زنبور عزیز و ببخشید که دوستانم از شدت علاقه ی زیاد به من ، تو رو کشتند. فقط ای کاش می گفتی چی شد که به سمت من اومدی؟ دوستت دارم زنبور.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۶
سر دبیر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.