آفیش متفاوت
امروز آفیش داشتم...
یه اکیپ خانوما و یه سرباز.... شامل یه گزارشگر یه عکاس و من که تصویربردار بودم....
امروز واسه تصویربرداری و گزارش جاهایی رفتیم که وحشتناک بزرگان حضور داشتند....
انقد استرس گرفته بود منو که هر کاری میکردم یادم نمیومد دوربین چطوری روشن میشه...
حالا سه پایه از یه طرف ولو شده کنار دیوار.... گزارشگر در به در دنبال جمع آوری افرادی که مصاحبه کنند... و عکاس هم که دید دوربین مشکل دار شدیم رفته بود فقط عکس می گرفت....
خلاصه دوربین رو روشن کردم (دکمه پاورش رو پیدا کردم) و تا یه مصاحبه گرفتیم کلن برقها رو هم خاموش کردند... :|
این شد که دست از پا درازتر رفتیم سراغ خبرگزاری ها.... عصر رفتیم سازمان خبر دادند که به خانوم فلانی (یعنی من) بگید با بچه هاش بره سمت فلان خبرگزاری و فلان روزنامه .... گفتم اگر میخواید جنازه ام برگرده منو دوباره بفرستید برم...
تهدیدم اثر کرد و قبول کردند که اونجا رو نرم...
روز بشدت سختی بود... راستی روز خبرنگار مبارک
روزتون مبارک :)