اجاره کردن وقت
سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ب.ظ
یک شب پیش داشتم با همکلاسیم از دانشگاه بر می گشتم...
همکلاسی: ظهر کجا رفتی؟
من: رفتم کتاب بخرم
همکلاسی: چرا این همه کتاب می خری؟
من: علاقه ی شدید ... ولی مدام با اینا چک و چونه می زنم آخه خیلی گرونند
همکلاسی: هههه
من: یادش بخیر به قول قدیمی ها اون زمانی که دندون داشتیم نون نداشتیم الان که نون داریم دندون نداریم اگرنه اون زمانی که وقت داشتیم و قیمت کتابها ناچیز بود علاقه به خوندن نداشتیم الان که علاقه ی شدید در حد مرگ به خوندن داریم قیمت ها بالاست و وقت هم نداریم.
همکلاسی: یاد یه داستان از مثنوی افتادم: میگند اون زمان یه بنده خدایی الاغی داشته پالون نداشته می ره پالون می خره الاغه رو دیگه نداشته
۹۴/۰۷/۲۸
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.