تنها خداست وقتی که مهمان اویی، برای ثانیه به ثانیه ی حضورت، حاضر است... و در آخرین روز با جشنی پر از مهربانی، خاطره ای خوش از آن مهمانی برایت بجای می گذارد.
امروز اومدم بعد از مدتها وبلاگم رو باز کردم و با یک پیام از طرف یک عزیزی که یکی دو بار مهمان این وبلاگ بوده مواجه شدم پیامی سراسر صمیمی از اون هایی که اگر ببینی و بخونی چه بخوای چه نخوای یه حس خوب بهت میده... چقدر قشنگه که آدما هم دیگه رو سورپرایز کنن با یه تماس تلفنی... با یک پیام خوب...
سه هفته فرصت مطالعاتی توی تهران کم نبود. اتفاقات خوب و ناخوبی که هر کدوم شد یه درس واسه زندگی. گاهی وقتا میگیم که از فلان اشتباه درس گرفتیم اما توی شرایط مشابه دوباره همون اشتباه رو تکرار می کنیم. پس کی قراره بشه "تجربه" نمیدونم