حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

حاشیه نگاران

این وبلاگ شیمیایی ست به آن دست نزنید

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ شهریور ۹۶، ۰۹:۳۷ - :) (: :.
    دقیقا
  • ۵ خرداد ۹۶، ۲۲:۳۲ - ABOLFAZL :.
    :)
وقتی حالم را می پرسی می گویم "مرسی"
یعنی نه انقدر خوبم که بگویم "خوبم"
نه انقدر بدم که بگویم "خوب نیستم"
نه انقدر حوصله دارم که بگویی "چرا الکی می گی خوبی؟!" و جوابت را بدهم
نه انقدر حال دارم که بخواهم "چرا خوب نیستی؟!" هایت را با روی خوش پاسخ بدهم.
پس یک جور متوسط بی حوصله رو به بد تصور کن مثلا و بعدش بیخیال شو!
همه که نباید خوب یا بد باشند
بعضی ها هم هستند که مرسی اند...
#نیلوفر_نیک_بنیاد
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۳۸
سر دبیر
نشسته بودم زل زده بودم به جاده!
اسمش را که پرسیدم گفت: "معصومه..."
لبخند زد که دلم می خواست "فرشته" بودم!
گفتم چرا فرشته؟
گفت اگر فرشته بودم بال داشتم...
پرواز می کردم... به آسمان نگاه کرد...
خواستم بگویم خلبان هم باشی...
می توانی پرواز کنی! نگفتم اما...
پیش خودم فکر کردم لابد، دلیلی دارد که دلش می خواهد فرشته باشد....!
#مریم_سمیع_زادگان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۲۶
سر دبیر
سوار تاکسی که میشی، دلت میخواد توی افکار اون روزت غرق بشی و تا رسیدن به خونه، در حالی که از پنجره، نسیم خنکی به صورتت می خوره، در سکوت پر از سر و صدای خیابون به فکرهات فکر کنی.
اما تا سوار میشی، یک موسیقی با صدای یک زن، که بدترین نوع بر هم زده شدن حالِته، شروع به پخش میشه که کلن خستگی رو توی وجودت نهادینه می کنه.
هنوز واسه ش توجیهی پیدا نکردم که چه لذتی داره شنیدن این سبک موسیقی... از همه مهم تر شنیدن موسیقیی که از رفتن ها و ترک کردن ها و شکست عشقی خوردن ها و امثالهم داره فریاد می زنه.... به این می گند خود آزاری....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۱۴
سر دبیر
امروز خودت را بردار
ببر یک گوشه ی دنج
به دور از شلوغی های روز تعطیل
با خودت حساب و کتاب کن
ببین هفته ات را با کدام آدم ها گذراندی
کدامشان آیینه ی دق ات بودند...
کدامشان سنگ صبورت...
خلوت کن
خودت را از آدم هایی که باعث می شوند جمعه ات کسل کننده شود،
خلوت کن
#علی_قاضی_نظام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۴
سر دبیر
همیشه هر زمان که با نگاه نقادانه و تحلیلی به کارهایی که باید تدوین می شد نگاه می کردم لذت می بردم از این که مخاطب رو توی تعلیق بزارم
حالا زندگی خودم افتاده به دست تعلیق... بدجوری تاب و توان در کنه....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۲۲
سر دبیر
دلت که می گیرد از قول های پس گرفته شده ی آدم ها؛ دنبال جمله ای هستی تا تسکینت دهد....
زندگی به من آموخت
آدم ها
نه دروغ می گویند
نه زیر حرفشان می زنند
اگر چیزی می گویند
صرفن احساساتشان در همان لحظه است
نباید رویش حساب کرد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۰۰
سر دبیر
عجیب وصف حال توست...


و مگر نه آن که گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شوند...
و مگر نه آن که از پسر آدم عهدی ازلی ستاده اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد...
(شهید آوینی)
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۳
سر دبیر

انگار همین دیروز بود که قسم خورده بودم دیگر سراغ غم هایم نروم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۰۵
سر دبیر
آدم ها یا بدقول اند یا خوش قول....
آدم هایی هم هستند که نسبت به بدقولی هایشان خوش قول اند...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۷
سر دبیر
گاهی دلت می خواهد، تو باشی و او و یک خیابان بی انتها... خیابانی که چهار راه نداشته باشد، فقط یک راه، آن هم با او قدم بزنی....
خیابانی که وصل شود به یک بستنی فروشی، ساده باشد، حتی نه مغزدار زعفرانی، ساده ی ساده، آنگاه با عاشقانه هایت آن را رنگی کنی، خنده هایتان هم بشود مغزهای آن بستنی...

پ.ن: وقتی می ری کتابفروشی و یک کتاب عاشقانه می خونی تهش میشه حرفهای در گوشی امشب.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۴
سر دبیر